بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 80
کل بازدید : 433326
کل یادداشتها ها : 995
مجموعه: حکایت های ملا
ورد فان » برای مشاهده حکایت زن زشت ملا نصرالدین به ادامه مطلب مراجعه کنید
ملا زن بسیار زشتی داشت. روزی پس از ستیزه سختی با او در بستر خود دراز کشید و چشمانش را فرو بست.پس
ازچند دمی،زنش که گمان می کرد ملا به خواب رفته است،آئینه ای برداشت و در آن به چهره خویش نگاه کرد و آهسته
باخود گفت : اگر زیبا بودم هرگز شوهرم چنین بی مهری نمی دیدم . آنگاه آرام و آهسته گریستن آغاز کرد . ملا که
هنوزبیدار بود و سخنان او را می شنید،چشمان خود را باز کرد و تا اورا چنان گریان دید به بانگ بلند گریه سر داد.زنش
باشگفتی پرسید : شما چرا ناگهان چنین گریه سر دادید،مگر نخوابیده بودید؟ملا پاسخ داد: تو از یک بار دیدن چهره خود
درآینه به گریه افتادی،من که هروز باید بارها این چهره را به چشم ببینم چگونه گریه کنم؟