بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 15
کل بازدید : 431740
کل یادداشتها ها : 995
ورد فان » برای مشاهده عکس بیشتر ادامه مطلب مراجعه کنید
لباس عروس سال 96
لباس عروس سال 96
لباس عروس سال 96
لباس عروس سال 96
لباس عروس سال 96
لباس عروس سال 96
ورد فان » برای مشاهده عکس بیشتر به ادامه مطلب مراجعه کنید
مجموعه مدل های لباس عروس 96
مجموعه مدل های لباس عروس 96
مجموعه مدل های لباس عروس 96
مجموعه مدل های لباس عروس 96
مجموعه مدل های لباس عروس 96
مجموعه مدل های لباس عروس 96
اگر کسی بیند مه باد سخت همی جست،دلیل که مردم آن دیار را بیم ترس بوَد.
اگر بیند که بادچنان سخت بوَد که درختان را همی کند و خرابی کرد،دلیل است
اهل آن دیار را بلا و مصیبت از علت طاعون و سرخنجه و مانند این رسد.
باد سموم در خواب،دلیل بر بیماریهای سرد کند و بادمعتدل سرد دیدن در خواب،
دلیل بیماریهای شوریده است در آن دیار
و باد معتدل دیدن دلیل بر تندرستی بوداز مردم آن دیار و موجب نیکوئی و کسب آن دیار کند.
اگر بیند که او را از جائی به جائی می برد،دلیل که سفر دوری کند و در آن سفر جاه و بزرگی یابد به قدر آنکه اورا باد به زمین برده باشد.
اگر بیند که باد باگرد و تاریکی بود،دلیل بر ترس و بیم و اندیشه آن قوم بود.
اگر بیند که او را بادی سخت به سوی آسمانها برد،دلیل که اجل او نزدیک بود.
اگر بیند که او را باد از آسمان به زمین آورد،دلیل بود که بیمار شود و عاقبت شفا یابد
دیدن باد در خواب بر نُه وجه است.
ورد فان » برای مشاهده حکایت به ادامه مطلب مراجعه کنید
ملا بارها دل و جگر خریده بود و به زنش داده بود که بپزد،
و هربار زنش تنها خورده بود و به او نداده بود.
روزی ملا به تنگ آمد واز او پرسید:
این همه دل و جگر که من خریدم چه شده؟
زنش پاسخ داد:همه رو گربه خورد.
ملا برخاست و دیگ را برداشت و در گنجه گذاشت و در آن را بست.
زنش پرسید:چرا دیگ را در گنجه گذاشتی و در آن را بستی؟
ملا پاسخ داد: گربه ای که دل و جیگر میخورد
دیگ راهم که چند برابر آن ارزش دارد خواهد خورد.
روزی شخصی به خانه یکی از دوستانش رفت.
صاحب خانه آش داغی برای او آورد.
مهمان هنوز دست به سفره نبرده بود که دندانش درد گرفت و از شدت درد،
دست خود را جلوی دهانش گرفت.
صاحب خانه به خیال این که چون مهمان عجله کرده و مهلت نداده تا آش سرد شود دهانش سوخته است،
به او گفت:اگر صبر می کردی،آش سرد می شد و دهنت نمی سوخت.
مهمان که از شنیدن حرف صاحبخانه،عرق شرم بر پیشانیش نشسته بود و در جواب صاحب خانه،
گفت:بله آش نخورده،دهان سوخته.
ناصرالدین شاه قاجار بنا بر نذری که داشت.
سالی یک روز در فصل بهار به روستای سرخه در شرق تهران می رفت.
به فرمان او دوازده دیگ آش بار میگذاشتند
که در آن ترکیب نامناسبی از تکه های گوشت و انواع خوردنی ها می ریختند
که این ترکیب ناموزون را به آش شله قلمکار تشبیه می کنند.
در این روز هریک از اعیان و اشراف در پختن آش،کاری بر عهده داشتند.
شاه سبزی آش را پاک میکرد و اتابک نخود آن را،خلاصه در این جشن آش پزانهری یک از ارکان دولت کاری بر عهده داشتند.
پس از آنکه آش پخته می شد آن را در کاسه های بزرگ و کوچک
به تناسب مقام اشخاص ریخته وبرای هر یک می فرستادند،
و رسم چنین بود که آن شخص پس از خوردن
آش کاسه ی خود را پر از پول کرده و نزد شاه می فرستاد.
کسانی که مقام بالاتری داشتند آرزو می کردند.
پایین ترین مقام را داشته باشند تا پول کم تری بدهند،
و چون کاسه ی هرکس که بزرگ تر بود در این معامله زیادتر پول می پرداخت
داغتر می شد،می گفتند: کاسه از آش داغ تر است.
ورد فان » برای مشاهده ریشه ضرب المثل به ادامه مطلب مراجعه کنید
مردی از گرسنگی در حال مرگ بود.
شیطان برای او غذایی آورد به شرط آن که ایمان خود را به او بفروشد.
مردپس از سیر شدن از دادن ایمان خود خودداری کرد و گفت:
آنچه را که در حال گرسنگی فروختم بی خودی بود،چون آدم گرسنه ایمانی ندارد که بفروشد.
شخصی سر و کارش به محکمه قاضی می کشید،
پیش از آن که به محکمه ی قاضی برود در خانه کلاه خود را جای قاضی میگذاشت
و او را قاضی فرض می کرد و آن چه را که می بایست در حضور قاضی بگوید
برای کلاه می گفت تا خوب در خاطرش بماند و نزد قاضی سخنی به ضرر خود نگوید.